بهار1394
بهار1394 سلام به روي ماه فرشته هاي كوچولي من. الهي قربونتون بشم. امروز اولين روز1394 بود . در حد توانم با همه غصه ها و دلشكستگيهام تلاشمو كردم تا شما دوتا فرشته من روز شادي رو داشته باشين.واستون سفره هفت سين پهن كردم. مارال جونم خياي سريع دستشو تو ظرف اجيلا كرد. در اخر هم همه رو پخش ميز كرد. ماهان گلم هم كادوهاشو با ذوق تمام باز كرد و خيلي خيلي خوشحال شد. از ظهر مامانبزرگ و خاله فاطي و دايي علي پيشمون بودن و شب بابا بزرگ به جمعمون پيوست. موقع سال تحويل مارال جونم خواب بود . ايشالا سالي سرشار از شادي و تندرستي واستون باشه. عاشقتونم. خياي خيلي خدارو شكر كردم كه شما دوتا فرشته رو دارم.
به رسم هميشگي لباس نو تنتون كردم. مارال خانم لباس عروس تنش كردم. بعد از گذشت چند دقيقه ماهان جون با حالتي غمگين اومد تو اتاق و خيلي ناراحت گفت: مامان نيني داره عروسي ميكنه از پيشمون بره! الهي دورتون بگردم من. نميدونستم بخندم يا غصه غم تو رو بخورم.
هيچ وقت فراموش نكنيد كه مامان عاشقتونه. بخداي مهربون ميسپرمتون. بدرود.
به علت كم بود وقت مجبورم خاطرات هر دوتونو تو اين وبلاگ بنويسم .ايشالا كه ماماني رو ميبخشيد.
از اين به بعد تو وبلاگتون زياد عكس نميزارم. عكسا تو البوم سيو ميشن.
تو سالي كه گذشت واستون تولد گرفتم خيلي خوش گذشت كلي كادو گيرتون اومد .
واسه يه هفته رفتيم دبي. واقعا عالي بود . ايشالا سر فرصت ميام مينويسم.
