ماهانماهان، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره

روزهای من و نی نی

دوران شیرین بارداری

٣ ١/٤/١٣٩٠بازم خوابتو دیدم.الهی فدات بشم .داشتم بهت غذا میدادم.وای که چه لذتی داشت.امروز بابا رفت عسلویه . 16/5/1390 رفتم سونوگرافی.با خاله فاطی.فهمیدم تو قندعسل من یه پسر گل هستی نمیدونی چقدر خوشحالم تورو دارم.خاله فاطی خیلی بیتابه بدنیا بیای.زنگ زدم بابایی کلی خوشحال شد .بیشترازهمیشه عاشقتم .امروز اولین باری که شروع به تکان خوردن کردی خدارو شکر میکنم واسه همین رفتم سیدمحمد و واست دعا کردم /1390/5/28/حرکاتت تندتر شده فدات بشم الهی دیونتم 10/8/1390 امروز سونو دادم یک کیلو و نیم وزنت بود گل پسرم تاج سرم 20/8/1390 بابا دیگه نمیره عسلویه مرخصی پزشکی گرفته.بابا فست فود باز کرده.من پابه پای بابا الیاس دارم کارمیکنم ب...
11 فروردين 1391

حالم بده

سلام عزیز مامان .12هفته است که تو شکم مامانی داری زندگی میکنی.امروز حالم بد شد. به بوهای تند ویار دارم هوس چیز خاصی نمیکنم بابایی هوامو داره تو کارای خونه کمکم میکنه    خاله فاطی و مامان بزرگ کلی لباس واست خریدن. خاله فاطی تا چشمش به لباس بچه یا عروسک میافته دلش ضعف میره که واست بخره مامانی شکمش یکم بزرگ شده میماچمت عزیزم   بابایی همیشه شکمم رو ماچ میکنه و قربون صدقت میره    ...
15 تير 1390

قصه عشق

 سلام عزیز مامان.امروز13تیر هستش و مامی میخواد از گذشته واست بنویسه من و بابایی چندین سال همسایه بودیم خانوادمون هم از قدیما همدیگه رو میشناختن(اون موقع هنوز منو بابایی به دنیا نیومده بودیم)اما تو این همه سال اشنایی منو بابا جون 1بار هم همدیگه رو ندیده بودیم. تا اینکه مامانی سر استخدامی تو پتروشیمی اولین بار مهندس سیاحی رو دید(بهمن1386) و بابایی با نگاه اول عاشق مامی شد    و بعد از مشکلات زیاد 2 مهر1388 با هم پیمان زندگی مشترک بستیم بابا تو این سالها مرتب میومد خاستگاری اما به دلایلی دست خالی بر میگشت.          اولین بار که مامی خوابتو دید 31خرداد بود شبیه بچگی خودم بودی تپل...
15 تير 1390

عاشقانه ای برای پدر

گرمی دست نوازشگر تومرحم زخم های کهنه منه     تپش چشمه خون تو رگ من تشنه همیشه با تو بودن واسه این تن برهنه ناز دست تو لباس        حس گرم با تو بودن مثل رویا ناشناس               الان ساعت ٢٦/١٢ شب ٤/٤ .ومن خیلی دلتنگ همسرم هستم .اون الان عسلویه هستش و میدونم که خوابهچقدر دوست دارم صداشو بشنوم و قربون صدقش برم .بهش بگم عاشقتم دوستت دارم تو تنها دلیل بودنمی بدون تو دنیا هیچ لذتی واسم نداره درونم تورو فریاد میزنه اخه  چطور دلمو اروم کنم اخه تا ١هفته دیگه من دیونه میشم میخوام همی...
5 تير 1390

هدیه خدای مهربون

  از خدای مهربون ممنونم که تو فرشته کوچولوی ناز رو به من و بابایی هدیه داد.بعد از بابات تو بهترین کسی هستی که تو زندگیم دارم. ٤/٣/٩٠ تولد بابا الیاس بود که با داداش میکاییل و بابا جون رفتیم سونوگرافی تا صدای دلنواز قلبتو بشنویم نمیدونی داداشی چقدر دوست داشت ببینتت اما تو شیطونی کردی و قلبتو قایم کردی   (ای کوچولوی شیطون بلا) خلاصه همین که مطمئن بودیم از حضورت واسمون یه دنیا شادی داشت.خاله اعظم مامان اومده بودن ابادان و خاله فاطمه (که عاشقته) واسه بابایی تولد گرفته بود و ما رو سورپرایز کرد روز خوبی بود. راستی قند عسلم فردا ٦هفته میشه که تو شکم مامان هستی.دوست دارم مامانی عقش مامی کوشولو موشولو جیگر طلا...
2 تير 1390